Vague way
مایلم اعلام نمایم که کتاب بنده با عنوان "Exile Me" توسط انتشارات Maudlin House شیکاگو در آمریکا منتشر شده است. علاقه مندان جهت خرید کتاب می توانند به لینک زیر مراجعه فرمایند: هوایی طوفان زده و چوپانی بدون سگ . ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- " Haiku of Time " 1. Soils on mountain side Alarum of weather & the shepherd without his dog. " Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" (( قلب و چکش )) در سرسرای تالار چکش به دستان فولاد و آهن ذوب میشود. کسی از سویی فریاد برمی آورد دست مزدمان را به زیر آتش برده اند به زیر جنجال کوره ، به زیر مذابهای افیون شده ، ثانیه های حال، به گذشته میروند فردی خلال به دهان با فشرده دستی که زمان را حمل میکند، گفت: (( خفه شو )) این بار بلندتر از قبل ، دست مزد ، دست مزد دیگرانٍ خاموش، غرق در او مینگرند. یک ، دو ، سه چهار ... شمارش نگاه حیوانیت ساعت شش ، تک نگاهی خیره ، خواسته ات چه بود ؟ آها ! دست مزد ! قهقهه ، قهقهه و شروع ناله ای که هیچ گوشی را نمی لرزاند. خون ، خون روان بر میزش نقش بسته است و آخرین لاشه ها به آزادی فکر کردند. کنون برای لاشخوران، آسمانی فراهم شده است. -------------------------------------------------------------------------- " Heart & Hammer " 1. In the Forum of blacksmiths "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان -------------------------------------------------------------------------- " 心與錘 " 在鐵匠的聚集中 鋼和鐵被熔化了. 有人從另一端 憤怒的叫喊 我們的工資被燒毀了 我們的工資已經被熱熔爐摧毀了 催眠性的熔化 , 從現在到過去的每一秒 猶如嘴中含著牙籤 一個拳頭過去 時間也隨著過去 說: 閉嘴 這次聲音比先前更大 工資,工資 其他人靜止不動,深深地望著他 一,二,三,四 邊數算時間邊用惡狠狠的眼神看 六點鐘 一個瞪眼 你想要什麼 ? 喔!工資! 大笑又大笑 接著開始哀鳴 耳朵並未被襲擊 血,流血了 粉飾了桌子 而那最後的屍體 在想著自由 現在的天堂 已經給了禿鷹. (( 詩人: Seyed Morteza Hamidzadeh ))
(( دختر زمانهای از یاد رفته )) صدای اذان و دختر، کنار خیابان ایستاده با پایی که بر دیوار تکیه داده است در خود فرو رفته و عروسک های کودکی اش را می شمارد و ذهنی که می چرخد میان خلاء نوازش و عده ای که به مسجد می روند. دختر، کنار خیابان ایستاده چند مرد با یاوه گویی نزدیک می شوند و پناهگاهی را نشان می دهند به لحظه ای نوازش تهوع آور صدای اذان، دو بار (( لا اله الا الله )) و دیواری که دیگر تکیه گاه دختر نیست. -------------------------------------------------------------------------- "A Girl Lost in Time " Sound of Azan ---------------------------------------------------------------------------- 2. One time Azan calls A girl stands - the street is near -
one foot against a wall Lost in thought she is counting childhood dolls Her mind motions
emptying, swaying,
circling in a void
of gentle touch Others hurry to
mosque to pray Some men close in on her and blather on about giving her their safe “sanctuary”
in exchange for repulsive gropes. Meanwhile calls the Azan Twice calls the Azan LA ILAHA LA ILAHA THERE IS NO GOD BUT THE ONE TRUE GOD Now , even though a wall
remains still a wall its support is never to be at all. "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان
"Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان
(( دختر و جنگ ))
وجودم ، میدان جنگی است که نویسندگان جذامی در دایره المعارف خانه های ویران شده تفسیر کردند و زخمیان تازه از جنگ برگشته پانسمان پاهای تیرخورده شان را باز می کنند. و چکمه چکمه که از پا در می آمد تا ورود خود را به خانواده هایشان اعلام کنند زمان انتظار به پایان می رسد. باد می وزد و کودک به بالین پدرش می رود باد می وزد و مادر فرزندش را در آغوش می گیرد باد می وزد، اما دختر جوان نظاره گر فوج سربازان خسته ایست که زمهریر پیکر شوهرش را لابه لای هجوم مردم می بیند. My soul is a battle field which "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان -------------------------------------------------------------------------- 2. "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان -------------------------------------------------------------------------- 2. Everyone would have abandoned you, "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان ----------------------------------------------------------------------------- 2. "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" ((قدم به قدم)) قدم به قدم، راهروهای تو در تو تصاویر نابهنگام که مرموزانه تر از عقل اند عبور میکنند از چشمان بسته ام در بستر کولیان کوچه و بازار گردهمایی قبایل گرگ و میش در پیش است بوی قرارداد و عهدنامه،
صلح نامیرا و وسعت سرزمین که آیندگان را این چرکین خونهای جاری در رگ های بی رگ آزادی به جریان می اندازد. زن، برای فرزندمان لالایی بخوان فردا روز جنگ است. ---------------------------------------------------------------------------- " step by step "
Step by step, Nested corridors Premature images Which are more mysterious than wisdom Are passing from my closed eyes In the bed of the gypsies lane
market Gathering of wolf and ewe tribes are going on Smell of contract and treaty, Ever lasting peace and expand of land, Which ,this dirty bloods flowing in
the vessles with out vessle liberty Will make posterity flow My wife, Sing lullaby to our child Tomorrow will be war day. ""Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh"" مترجم: مریم احمدی ((شیاطین قدیس)) شیاطین قدیس، نگهبانان کوچه های روسپیانند
بر ذرات بی زره ----------------------------------------------------------------------------- "Holy devils"
greediness ""Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh"" ((خون پاره های جنایت)) جام های شراب روی میز افسران نقشه ای نقش بسته پیچیده شده با دوایر و زاویه ها دودهای رفته تا سقف صندلیهایی که لباسهای درجه داران را نگه میدارد بر پوستین کف پنجره های اتاق فرماندهی را باز کنید جنازه های سربازان به گوشه ای افتاده اند چرا به فاتحان واقعی احترام نمی گذارید؟ آرام گیرید، تنها بالهای چند مگس گرد و غبار را از پیکرهایتان میزداید. -------------------------------------------------------------------------- "Blood Crime pieces"
Wine glasses on
the officers desk the
imprinted a plan twisted
with shapes
of circles and angles smoke
up to the ceiling the chairs keeping the ranks
clothes hang on
skin of the floor open the windows of commands
room dead bodies of soldiersِ have fallen in a corner ?why don’t you respect the
real victors Cool down, Only
the wings of some flies Wipe
away the dust Of your bodies. ""Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh"" مترجم: مریم احمدی کتاب اول بنده با نام ((راه مبهم)) به چاپ رسیده است. دوستانی که در مشهد تشریف دارند و مایلند تا کتاب را خریداری کنند به آدرس زیر مراجعه فرمایند: آدرس فروشگاه: خیابان جنت - جنب بانک کشاورزی - پاساژ جنت - طبقه منفی یک - کتاب شاملو نام کتاب: راه مبهم/ انتشارات ایران آزاد/ قیمت کتاب: 1500 تومان هزینه پست: 1500 تومان شماره حساب 0207226539003 بانک ملی به نام سید مرتضی حمیدزاده ((دوستانی که تمایل به خرید کتابم دارند و در مشهد تشریف ندارند، میتوانند به حساب بنده هزینه مدنظر را واریز کرده و تصویر فیش خود را برای بنده ارسال کنند تا برای آنها کتاب فرستاده شود. البته قبل از پرداخت، مرا مطلع ساخته و آدرس خود را برای من ارسال کنند. هزینه پست، برای دوستان دیگر شهرها نیز مدنظر گرفته خواهد شد.)) ((تجاوزگران قرن)) این چهره های افتاده در باتلاق زنان نازا مردانی اند در سرزمین شراب و الکل که ورق هایشان را بر زمین می اندازند و به هم بستری با چهارپایان فکر میکنند آه! زغال مغزان غارصفت آینه ای نیست خود را خادم کند به خود مزارع گلهای آفتابگردان توقفی ست از حرکت در حرکت طلوع، نزدیک است آری! طلوع سیاه جامگان سایه ها بیش از این در انتظار نخواهند ماند آنان محو میشوند و تو را در خود خواهند بلعید. -------------------------------------------------------------------------- "Aggressiveness of Century" ""Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh"" مترجم: مینا ابوطالبیان ((سقوط، نزدیک است)) دیوانه خانه ها را باز کنید عاقلان، بی عقل شده اند صفوف گوشت های گندیده ساس ها حمله کنید تاریکی رسیده است مگذارید آبی برسد تنها ، اقیانوس شور است که شیرین نمی شود با زبان های بی مرز قطع کنید بال های لاشخوران را تا پرسه نزنند بر آسمان مردگان ندای گورها رو به قبله است آری! خدایگان خوابگاه خیزش سقوط، نزدیک است. ------------------------------------------------------------------------ "downfall is nearby" ((فراموش شده)) ای شاهدان شب! مرا تبعید کنید به دوردست ترین نقطه کائنات آن بی کرانه های افتاده در خلا لحظه ای تا لحظه ای به لذت هایم فکر میکنم شبی که ندای قلم خطاط را شنیدم و خود را به خواب زدم دیگر خسته شدم زمان، عرصه عمل من است ایمان آورده ام به گورستان میروم تا قبری برای خود بکنم اما، هوا سرد است برف می آید و چترها مراسم تدفین مرا عقب انداخته اند. ---------------------------------------------------------------------- "Forgotten" O, witnesses of the night Exile me To the most distant point of the universe In the complex area of the vacuum Moment by moment I think about my enjoyment That night the voice of calligrapher's pen was heard And i feigned sleep I became tired Time is my place to act I have acknowledged my faith I shall go to the cemetery To dig a grave for myself but The weather is cold It's snowing And umbrellas Have put my burial ceremony off "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان ((سفید اما تاریک)) جذامی ست مقبره شغالان دهانی پر از خون گوشتهایی که در معده هایشان فاسد شده دشت چند وقتی ست گله ای در خود ندیده سگان در قله های شقاوت مست شده اند و نگاهبانی را به گرگ ها سپرده اند. --------------------------------------------------------------------- "White, but dark" "Poet: Seyed Morteza Hamidzadeh" مترجم: مینا ابوطالبیان ((غروب جنوبی)) شورهای نهان در بسترهای زلالی چشمه سنگ لاخهای زیر پا افتاده کوههای به قدرت، جاری نگاهی که، به افق های محدود خیره است ندایی به مرزهای وسعت نابینا ای شیون های شاخساران شب خورشید از مغرب، طلوع خواهد کرد آن روزی که هیچ زنی، زن نخواهد شد بر بالین مردان هرزه پوش گوش هایم کر شده اند صدای آب را نمی شنوم و تنها تنها آهن و سیمان چاپخانه ها را رونق می بخشند.
این هم دکلمه ای ناقابل برای دوستان هست، که امیدوارم مورد رضایت شما عزیزان قرار گیرد. البته این نکته را هم یادآور شوم شعری که از خودم در این دکلمه میخوانم، در وبلاگ نگذاشته ام ولی در کتابم هست. ((مغشوش)) قطره قطره ای دیگر ((زندگی سگی)) سگ، سگ تر از یک سگ، پارس می زند در صبحی آلوده به هوای زاغ ها زن، در آشپزخانه غذا می پزد مرد، سنگهای روی زمین را می شمارد زندانی، سیانور را قورت می دهد و جسدی که به آزادی خاک می رسد. ((گاه)) گاه، گاه بي خود از خود امواج شب پره را بر صليب ميكشم و يهوداي ذهنم را تحسين! و لحظه اي در گوشم مي پيچد ناقوس كسي با انگشتانش به كليسا نشانه مي رود كشيش دستور ميدهد: (منجنيق ها آماده شليك) گوي هاي تقدس مآبانه بر سرم آتش آتشكده ها! موبدان كجاييد؟ بودا زير كدامين درخت پنهان شده اي؟ خاخام ها اورشليم را زاغ ها به يغما بردند اما، هيچ نبود بيدار و بيدار شدم خدا را در قفس زنداني ديدم. ((و هیچ بشر)) و هیچ بشری، به دیدار خاکسترهای رود لنا نرفت تا طوفان سهمگین، ذرات به تکامل رسیده را با غرش خود محو گرداند و خیانت ماه آگوست را به گردن قلمهای جاری بیندازد. -------------------------------------------------- رود لنا: رودی است در شمال شرقی مسکو. ((گورستان)) در آن هنگامه صبح، که چشمانت را به روی گورستان بسته بودی بادهای سرد، به پوست چروکیده ات رسیده بود و ناخن هایت را به جدال با هستی فراخواند تا به کاروان اسبان، در تشکل انوار با اشیا هجوم آورد و به چشمانت دروغ بیست و دوم را در قوس های منحنی تلقین کند. ((نسیم)) آه! ای نسیم...ای نسیم به کدامین کوه می رسی که برگهای زرد را فراموش کرده ای در ریشه های درخت خفتیده به خاک شب هفدهم و کدامین مار را در چمنزار رها کرده ای که سم هایش را به دفتر خاطراتم میپاشد پس، انذار میدهم تو را که نخواهم بخشید دندانهای به یغما برده شده دیوید را در آبستن لحظه های بلوغ با زوایای ایجاد شده در اشکال منحوس اورشلیم. ... ... و جایگاهی نبود برای برخاستن در شب های بودا تا سردی نفوذ کند به پالتوی زنی فاحشه در لبان در هم آمیخته به انتهای دریای عدم.
Steel and iron are melted.
Someone from one side
Shouting
Our wages have been set on fire
Our wages've been overwhelmed by the furnace controversy
By the opiated melts,
The seconds of present trend to the past
Someone with tooth-pick in his mouth
With a pressed fist
Which carries the time
Said: ((shut up))
This time louder than before,
Wage, wage
Others off, deeply look at him.
One, two, three, four ...
S Counting brutality look
Six o'clock,
One stare,
What did you want?
Oh! Wage!
Laughter, laughter
And starting to whine
Which did not struck any ears.
Blood, flowing blood
Decorated the table
And the last carcasses
Were thinking of freedom
Now the heaven
has been provided for buzzards.
And girl ,
Standing by the street
With her foot leaning against the wall
Thoughtful
Counts her childhood's dolls
Her mind sways
Amid the vacuum of gentle touch
And some who go to the mosque.
The girl
Standing by the street
A few men get close, prating
To show her a shelter
In return for a moment of vomiting touch
Sound of Azan, two times ((there is no god but Allah))
And the wall ,
That is not her support anymore.
آلوده شد به وحشت کابوس
از دیار خواب رفتگان بازگشت و
حراج خانه ای
با واژه های طالع بینان و
نحس اختران
برپا کرد
و روزنامه ها
پر از تهی اندیشه هایی شد
که سقراط را
دلقک آتن خواندند
تا از گفت و گوی با مردم
دست بردارد و
فلسفه اش را
به نمایش نامه ای مضحک
تبدیل کنند.
افلاطونی زجر می کشم و
در تخت خواب خود
عرق کرده برمی خیزم
تا آکروپولیسی
از جمادات برپا کنم
و دموکراسی را
به حکیمان بسپارم.
--------------------------------------------------------------------------
Turned back from numbness land
Established
House Auction
With words of malevolent stars and fortune tellers
And newspapers
Was full of empty ideas
, That called Socrates, the Athens clown
To stop him dialoguing with people
And to convert His philosophy to a ridiculous play
Platonic I am suffering
And gets up sweated in my bed
To inaugurate ,
An Acropolicy of Solid body
Surrender the democracy to Scholars.
----------------------------------------------------------------------------
2.
Someone (who?) infected with
nightmare's terror turned
back from Numbness Land
and established an auction house.
With words of malevolent
stars and fortune tellers
newspapers were full of empty
ideas calling Socrates "the Athens clown."
They want to stop him dialoguing with the People.
They desire to convert his "love of wisdom"
into a ridiculous play.
Like Plato, I am suffering fools.
I get up from my bed wet
with sweat to immediately
inaugurate an Acro-policy of the Solid body:
Surrender Democracy to the Scholars!
--------------------------------------------------------------------------
1.
Lazarus Writers have interpreted
In Encyclopedia of destroyed homes
And the wounded just come back from war
Remove wound dressing from their Shot feet
& Boot ,
Boot, are removing from their feet
To announce their arrival to their family joins
Waiting time ends
Wind blows ,
The child goes to his father's bed
Mother embraces her child
Young woman is watching the horde of tired soldiers stopping
She sees the body of her husband
Amidst the rush of people
تو را تنها می گذارند
جز فرشته ای اعدام شده
در قلبت
که رستاخیز مغزش را،
به قتلگاه شیپورزنان فرستاد
و آگهی دوئل دو چشم
با مرز نفس کشیدنت،
جهان گوش ات را
به چالش انداخت
آه!
کابوس های فلسفی من
لبانم توان حرکت ندارند
می خواهم
بسوزانم خود را
همچون شهاب های رسیده به جو
ادیان الهی،
حکم تکفیر مرا
صادر کنید
بگذارید چوپانان
نفس راحتی بکشند.
--------------------------------------------------------------------------
1.
who in resurrection day sent her brain to the trumpeter's place of
executors
The enouncement of two eyes' Duel
With the border of your breathing
Has involved the world of your ear
Ah!
My philosophic nightmares
My lips are not able to move
I want to anguish my self
Like meteors reached to the atmosphere
Divine religions
Issue my excommunication's decree
Let shepherds breathe relax
but an executed Angel in your heart,
who sent out the resurrection of her brain
to the slaughtering field of the Trumpeters,
and the duel-declaration of two eyes,
with the edge of your breathing
which challenged the world of your ears.
Oh, philosophical nightmares of mine!
My lips lack the ability to move.
I wish for setting myself ablaze,
as do the meteors entering the atmosphere.
O' religions of the world,
enunciate the decree of my excommunication
and allow the shepherds breathe with ease
بی پروا غروب می کند
و حوضچه های آب
از تبخیر باز می ایستند
و دوباره شغالان،
این نابهنجاران آماده به شبیخون،
بر لانه های بی پناه مرغان
حمله ور می شوند
آواز از مغرب و فریاد از مشرق
آغاز می شود
شب به آهنگری خواهد شد
که درفش کاویانش را
خاک گرفته است
و سیاهی سفره ای ماند
به سان مرده خواران کاشف
رهایم مکنید
در این سرزمین نامقدس
معبدی که برگزیدم
مسحور جاعلان هر لفظ و مقامی شده است.
---------------------------------------------------------------------------
And little pool of water will not becoming vapor any more
And again jackals,
These cacophonous animals
Ready to assail by night
Make an attack on defenseless nests of birds
Singing starts from west and crying from east
The night will go to smithy
Whose kaviani banner is dusty
And darkness resembles a napery
Like discoverer necrophagous parasites
Don't abandon me
In this unsacred land
I chose a temple
Which has become enticed with forgers of any word and status
اینسان
ساکنان قهر و غضب
خدایانی اند
که همسایگان وحشی نشان
از تبار بوزینه و عطش اند
تا خاکستر گناه بی تعمیدشان را
پخش کنند.
نگاه کنید
به روز معین
اقیانوس
اختاپوس هایش را
از ژرف به سطح می آورد
آن روز
روز حسرتِ شبح وارگان خورشیدی
خواهد بود.
are guardians of prostitutes alleys
in this way
the residents of anger and wrath
are godess that their wildly neighbors originated of ape and thirst
to spread out the ash of their with no baptism sin
on the particular without armour
look at,
the certain day
ocean will bring it octopus from depth to the surface
that day
will have been regret day of sunny ghostliness
These figures fallen
In the swamp of the infertile females
Are the men
In the land of the wine and alcohol
Who throw their sheets
On the ground
And think of sleeping with the beasts
Oh
For crave-like brains filled with coal
There is no mirror
To servant themselves.
Fields of sunflowers
Are the breaks
At the time of Motion while moving
Dawn is near
Yea
Dawn of Black coated!!
Shadows will not be waiting anymore
They will be faded
And you will be swallowed inside of them
Open the mad houses
The wise men have grown mad
Lines of rotten meats!
O' chiggers
Assail
Darkness has reached
Withhold the water to be reached
Just the ocean is saline
And will never become desalinated
Cut the vulture's wings
With boundless tongues
For they would not prowl
In the dead's sky.
The graves' voices
Are exposed to the sun
Yea
O' gods of wane dormitory
Downfall is about to occur
مترجم: مینا ابوطالبیان
Is leprous
Jackals' mouths are full of blood
The meats have become rotten in their stomachs
Plateau
Has not seen a herd in itself for a while
Dogs
Have become intoxicated
On the summits of wickedness
And have left the custody
to the wolves
قطره ها
بارش آغاز
برگه کاغذی
روی صندلی
خیس
خیس تر
جوهرها، پخش
بر سطوح آغشته به الفبا
و برخاست
طلوعی
از قلم
قلم انبوه
با نوک های شکسته
در شمشیرهای آغشته به خون این میدان گلادیاتورها
و سکوت
سکوت
لاشخوران
فرود آمدند.
Design By : Night Melody |