امروز به سراغ دفترچه خاطراتم رفتم!!!
هر چی ورق میزدم خاطراتی غیر از خاطرات با تو بودن نمیافتم!
دفترو توی شومینه انداختم و ذره ذره سوختنش رو میدیدم!
پشیمون شدم، دفترو از شومینه بیرون کشیدم!
همه ی خاطرات بدم که از وسطای دفترچه به اون ور بود،سوخته بود!
...حالا چقدر این دفترچه رو دوست دارم!!!!!

چقدر بده آدم بلایی سرش بیاد که هیچوقت حتی تصورش رو هم نمیکرده و تا قبل از گرفتار شدن به اون مصیبت، دیگرانو که به اون بلا گرفتار شده بودن،سرزنش میکرده!
خیلی بده...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در شهر ما دیوانه ای زندگی میکند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه ها...ی شهر بازیچه بچه ها قرار میگیرد.
روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبه خود قرار داده بودند با خنده و شادی بازی مبکرد.
او را به خانه بردم و پرسیدم: چرا کودکانی که تو را مسخره میکنند و به تو و حرفها و کارهایت میخندند را از خود نمیرانی؟؟
با خنده گفت:"مگر دیوانه شده ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالیکه میتوانم لبخند را به آنها هدیه دهم؟"
جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد....دوباره از او پرسیدم:قشنگترین و زشت ترین چیزی را که تا به حال دیده ای را برایم تعریف کن.!
لیوان آبی که در اتاق بود را برداشت و سر کشید.
با آستین لباسش آبی که از دهانش شر کرده بود را پاک کرد و گفت:"قشنگترین چیزی را که در تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت.
و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن میکردند.
پرسیدم:چرا به نظر تو زشت بود؟
مگر مراسم خاک سپاری بدون گریه هم میشود؟
جواب داد:"مگر برای کسی که به مرگ لبخند زده است باید گریه کرد؟؟"

و من از آن روز در این فکر هستم
که آیا این مرد دیوانه است یا مردم شهر ما دیوانه اند، که او را دیوانه می پندارند؟

کاش آنچه در دلم بود را می توانستم به زبان بیاورم نه آنکه غرورم مجبورم کند حرفی 180 درجه مغایر با حرف دلم بر زبان برانم!
ای کاش............

یه متن از خودم ضایست ولی ببخشید!


امروز دلم هوای قفسه کهنه کتابهایم را کرد. کتابها را با یک فوت از زیر خروارها خاک نجات دادم و در هرکدام بدنبال موضوعی فراموش شده می گشتم...!
ولی انگار موضوعی جز تو نمی یافتم!
اینها زندگیم بودند ولی کاش هیچگاه به موضوع تو گرفتار نمی شدم!
کاش آن فوت را نمی کردم...!
کاش نفسم بند می آمد!
دوباره چقدر صبر کنم تا در دلم زیر خروارها خاک پنهان شوی؟؟؟؟؟؟؟؟