جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن

دیـــــــــــــــــــــوانه ترم کن

سر گشته و شیدا چو نسیم سحرم کن

دیـــــــــــــــــــــوانه ترم کن


وای ز چشمه ی دیدارت

وای ز آتش رخسارت

وای ز چشم افسونکارت

چسان مدهوشم من


جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من، که ببستی نظر از من؟

ترسم که شوی، روز و شبی با خبر از من، که نیابی اثر از من!


در آتشم از سوز دل و داغ جدایی، به کجایی؟

باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی، چو بیایی!


شمعی گریانم من

اشکی لرزانم من

آهی سوزانم من

چه دیدی؟ که از من رمیدی!


بر من نظری کن

یا

بر سر خاکم گاهی گذری کن!


رهی معیری



این شعر رهی روانیم کرده مخصوصا که همایون شجریان میخونتش!

پیشنهاد میکنم گوش کنین آهنگشو!

اسم تصنیف: جانا به نگاهی


نظرات 2 + ارسال نظر
not late یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ

بازم قشنگ بود

بازم مرسی

eli سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ http://eli-lovelorn.mihanblog.com

همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند ، پس تو را جه غم که اینقدر

احساس تنهایی میکنی ، بدان در تنها ترین لحظات و در هر شرایط

خداوند با توست . . .

خیلی شعر زیبایی بود

متن زیبایی بود!
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد