هر روز کسی دست تکان می‌دهد در من، هر روز کمی از من .. می‌رود از من . . .


ببین چگونه سَرَک می‌کشم به آیینه‌ها،

...در حسرتِ کسی....

این روزها کمر به کشتن خاطرات بسته ام...شگفتا که بسیار بودند و این شد!

ما مثل آگهی وسط صفحه ، مثل همان خبر که ضرر دارد ..


این روزنامه هفته ی پیش آمد، اما هنوز از تو خبر دارد . . .

سوت می زد و راه میرفت . . . گمان کنم عاشق شده بود ،قطار . . .