جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن
دیـــــــــــــــــــــوانه ترم کن
سر گشته و شیدا چو نسیم سحرم کن
دیـــــــــــــــــــــوانه ترم کن
وای ز چشمه ی دیدارت
وای ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت
چسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من، که ببستی نظر از من؟
ترسم که شوی، روز و شبی با خبر از من، که نیابی اثر از من!
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی، به کجایی؟
باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی، چو بیایی!
شمعی گریانم من
اشکی لرزانم من
آهی سوزانم من
چه دیدی؟ که از من رمیدی!
بر من نظری کن
یا
بر سر خاکم گاهی گذری کن!
رهی معیری
این شعر رهی روانیم کرده مخصوصا که همایون شجریان میخونتش!
پیشنهاد میکنم گوش کنین آهنگشو!
اسم تصنیف: جانا به نگاهی